شعر
گیریم که از چشم شما افتاده است
♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥
گیریم که از چشم شما افتاده است
وه چه شیرین می تراود انگبین از چهره ات
جعد گیسویت پریشان کرده هر بیننده ات
خنده شیرین که پنهان میکنی در زیر لب
خیل مخموران نشسته پشت قاب دیده ات
خسته جانیم و ز جام انتظارت سرخوشیم
از شراب عدن جانان پرشده پیمانه ات
گوشه چشمی بیفکن ظلمت این خاک را
ای فضای لا مکان روشن ز نور دیده ات
خوش نشستی چون قمر در نقطه پرگار دوست
یازده نور مبین لا یزالی هاله ات
مهری مقدمی
تو یکروز از غروب جاده های سرد می آیی
پس از پاییزهای پر هراس زرد می آیی
صدایت کوچه را مثل بهار آکنده می سازد
تو وقتی پنجره -دستش- شکوفه کرد، می آیی
تو در فصل نجیب مهربانی مثل دریا تا
تقلای دل مردابهای طرد می آیی
کسی در ایستگاه انتظار آرام می پوسد
برای دیدن ویرانی یک مرد ،می آیی ؟
دلم را نذر کردم جمعه ها در جاده بگذارم
که یک روز از غروب جاده های سرد می آیی
محسن بیاتیان
از حریر دل ببافم فرش با نقش و نگار
ﺧﺠﺴﺘﻪ ﺑﺎﺩ میلاد ﻣﻮﻟﻮﺩ ﻧﺠﺎﺕ...
وه چه شیرین می تراود انگبین از چهره ات